فوت عمه مامانی
امروز مادرجون معصومه زنگ زد و گفت دیشب تنها عمه پیر من فوت کرده. واقعا شوکه شدم. ایکاش شمال بودم و تو مراسم خاکسپاریش شرکت میکردم. خدا رحمتش کنه. خوابیدی بدون لالایی و قصه بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه دیگه کابوس زمستون نمیبینی توی خواب گلای حسرت نمیچینی دیگه خورشید چهرت نمیسوزونه جای سیلی های باد روش نمیمونه دیگه بیدار نمیشی با نگرونی یا با تردید که بری یا که بمونی رفتی آدمکا رو جا گذاشتی قانون جنگل زیر پا گذاشتی اینجا قهرن سینه ها با مهربونی تو تو جنگل نمی تونستی بمونی دلت بردی با خود به جای دیگه اونجا که خدا برات ل...
نویسنده :
مامانی
18:21